سلام مهندس!

سردار حسن شاطری.. مهندس حسام خوشنویس
همسایه ی تهران و بیروت ما
آآآی پای ثابت دعای ندبه منزل دیپلمات ها و دعای کمیل های شب جمعه سفارت.
آی هیاتی!
یادت هست..
یادمه از مکه که برگشتی بهت گفتم مهندس عینکت کوش؟
گفتی نمیزنم دیگه!
گفتم لیزیک کردی؟
گفتی نه بابا..
گفتم خب لازک؟
گفتی : سرمو گرفتم زیر آب زمزم.. چشامو شستم.. عینکم توی سطلای حرم موند.. دیگه نمیزنم!
گفتم: اگه…؟
گفتی: اگه نداره!
گفتم: بیخیال عمووو
گفتی: به جون رضا شوخی نمیکنم..
کارت مهندسی بود و خب دقت میخواست..
چه دور رو میخواستی ببینی.. چه نقشه رو..
به ج و ن رضا شوخی نکردی…

 

مهندس
شنیدم بدنت رو درب و داغون آوردن..
لابد این بار غسل کرده بودی که بندازیش دور..
آی مشدی! دارم اینجا میگم که خلق الله شاهد باشن..
ما نون و نمک خوردیم باهم..
والله نامردی اگه یادم نکنی…
اگه فرداروزی داد زدم گفتم: مـهـنـــدس!
اگه نشنیدی یا خدایی نکرده خودتو زدی به نشنیدن..
این جماعت شهادت میدن به بی معرفـتـیـت!..
خوشا به حال و روزت..
خوشا به سعادتت..
خوشا به پایان کارت..

یاعلی مددی..
……………..

پ.ن: همین مطلب در تعامل   شفاف ..

البته نمیدانم این سایت ها همرزم بودن من و مهندس را از کجا میگویند! سن و سال من گواه بر چگومگی ماجراست!  لکن چه افتخاری بزرگتر از این که حتی به سهو انسان را همرزم شهید بخوانند!

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *