آب بسوزی

مصطفی گفت:

با زینبت حسین حسن گریه می کنند
این کودکان غمزده ، محتاج مادرند …
———————————————–
من …

یاور رهبر گفت:

با عرض سلام و ادب و احترام
با مطلب “سکوت اولین سین امسالمان بود… ! ” به روز هستم.
منتظر انتقاد و پیشنهاد شما در خصوص وبلاگم هستم
نظر بدید
ممنون
http://www.YavareRahbar.blogfa.com
علیرضا محمدی هستم که با هم تونشریه قاب کار میکردیم
شناختی آقا رضا؟
نظر رو منتشر نکن

سعید شیرخانی گفت:

آقا رضا. خیلی خیلی خیلی مبارک باشه وب سایتت…
موفق باشی
______________
بعد از این همه سال، بالاخره امروز فهمیدم که این ظرف شیشه ای، یک ظرف آزمایشگاهی است، الکل تا روی خط پانصد سی سی بالا آمده و درپوش پلاستیکی ظرف تقریبا پوسیده است. از وقتی به یاد دارم، این شیشه در همین اتاق و روی همین طاقچه گذاشته شده بود. این سوال هر سال ذهنم را مشغول می کرد که با این همه رفت و آمد و شیطنت های بچه های فامیل، چرا این ظرف هنوز سالم است. عمرش بیشتر از سی سال است و شاید این عمر طولانی را مدیون محتوایش باشد. جنازه ی ماری به رنگ سبز روشن که گونه و خانواده اش را نمی شناسم، درون شیشه و در میان الکل به خود پیچیده و چشم های سبز روشنش را سال ها به بیرون دوخته است.
_____________
داستان کوتاه بــرفــکـــ
مطالعه ی متن کامل در لینک زیر:
http://porzz.blogfa.com/post-49.aspx
منتظر حضورتان هستم

خانم ف-ی گفت:

تو سوخته ای تا که نسوزد حیدر…
ای جان به فدای صورت سوخته ات..
یا حیدر مدد
http://delabad.ir/1392/01/02/%D8%AF%D9%84-%D9%86%D9%85%D8%A7-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%88%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%BA%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C
گوش بدیدش و برای فرج مولا دعا کنید
یا حیدر مدد