تحفه ای

زلف پریشان تو مر عمر مرا کاست        شیرین بود و مختصر این عیش چه زیباست

از محنت و اندوه نبردم چو نصیبی              چون سرو خرامان تو این بزم بیاراست

باکم نبود همهمه و ظلمت محشر            گر بشنوم از یار: بیا! راه از این جاست

یارب برسان مرغ سعادت به من این دم                یارب مددی مادر من حضرت زهراست

راکد تو پسندی بود این آب خروشان؟        باشد! بستان جان من این عبد محیاست!

مطالب مرتبط

۷ دیدگاه‌

  1. Avatar انجام وظیفه گفت:

    چه چیزا که آدم نمی‌شنوه!

  2. Avatar سعید گفت:

    مال خودته شعر؟؟

  3. Avatar مصطفی گفت:

    سلام
    من چند بار خوندم ، ولی مصرع اول رو نفهمیدم با اجازه …

  4. Avatar مصطفی گفت:

    آمدیم ..
    چیزی نبود .
    رفتیم .
    راستی سال خوبی داشته باشی .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *