غیرتم سوخت
جمع اضداد تویی روی مه و چشم سیاه خانه آباد منم گشته به دام تو تباه
خبرش هست! به هم ریخته ای جمعی را یک تنه برق نگاهت زده بر قلب سپاه
با تو ام تازه نگارم به خدا حرفی هست بشنو حرف دل این رفته ی برباد کلاه
غیرتم سوخت که محبوب جهانی لیکن چاره ای نیست مرا جز غم و افسوس ونگاه
سوختن راه وصال است چه فرقی دارد در تب هجر بسوزیم یا شوق گناه
دیده از دست ندیدن به ستوه آمده است هَرَجی نیست اگر هدیه کنی کوه به کاه
غزلم مضطر عقل است و دل و یأس و امید گاه در وصف تماشای تو جوشیده و گاه..
…مانده در دفتر دل.. مهر شده بی کم و کاست همچنان راز نگفته چو هلالِ سرِ ماه
منم آن یوسف مصری که ندارد راهی بین زندان و لب دلبر و افتادن چاه
تا که هربار بگیرد خبر از جانب یار طاقت از کف بدهد منتظر چشم به راه
.
پ.ن : اساتید و بزرگان پابرهنگی این طفل را ببخشند..
با عنایات برادر و استادم مصطفی عمانیان
سلام
حاج آقا رضا ؛ آفرین
انشاالله دیوان رضام
چونانکه خالق احد ذوالمنن یکی است
بین تمام حُسن فروشان حَسن یکی است
عالم اگر شود زگل دل چمن چمن
در باغ حسن مثل تو سرو چمن یکی است
ولادت کریم اهل بیت امام حسن (ع) بر شما مبارک
سلام برادر؛ چرا هرچی می گردم خبری از غزه وفلسطین نیست!!!!! چرا بعضی وقتا عقبی این همه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما مخلصیم… بیا به اینستاگرامم سر بزن