پیشنهاد فوق العاده حاج حسین شریعتمداری

۱- این روزها، مرزبندی دیرهنگام برخی از شخصیت ها با فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ و سران وطن فروش و ضد انقلابی آن به یکی از موضوعات بحث انگیز درعرصه سیاسی کشور تبدیل شده است و گمانه زنی ها و نظرات متفاوتی را درباره انگیزه این شخصیت های تاکنون خاموش و چگونگی مواجهه و برخورد با آنان در پی داشته است. شماری با استناد به سکوت غیرقابل توجیه آنان طی ۱۸ ماه گذشته، حرکت اخیر این عده را در حد و اندازه یک «تاکتیک» ارزیابی می کنند و براین باورند که مرزبندی اخیر آنها با هدف عبور از رسوایی نفرت انگیزی است که سران و عوامل فتنه با آن روبرو شده اند. رسوایی ناشی از همراهی و همکاری آشکار با مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل، ائتلاف مشمئزکننده با گروههای ضدانقلاب، نظیر منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها، کومه له، دموکرات، گروهک تروریستی ریگی و تمامی جریاناتی که در لیست جرثومه های فساد و تباهی قابل فهرست شدن هستند. در مقابل، شمار دیگری، مرزبندی شخصیت های یاد شده را نشانه پشیمانی و توبه و بازگشت واقعی آنان به دامان نظام و انقلاب تلقی می کنند و براین باورند که با توجه به اصل شناخته شده «توبه پذیری» و «رأفت اسلامی» باید از بازگشت آنان استقبال کرد و سکوت ۱۸ ماهه آنها را -اگرچه قابل توجیه نیست- به حساب خطای فاحش نوشت و نه «خط سیاسی» و بینش استحاله شده آنان.
و اما، کدامیک از این دو دیدگاه پذیرفتنی است و یا به واقعیت نزدیکتر است؟

۲- برای پاسخ به پرسش یاد شده، ابتدا باید دو مقوله «تحلیل انگیزه» و «چگونگی برخورد» را جدای از یکدیگر به ارزیابی نشست. این تفکیک به مفهوم آن نیست که «انگیزه»ها را در «چگونگی برخورد» نادیده بگیریم چرا که در این صورت، «ساده انگاری» و «خوش باوری» می تواند راه را بر نتیجه گیری نهایی در چگونگی برخورد سد کند و یا دست کم آن که ارزیابی یاد شده را برای رسیدن به «چگونگی برخورد» به بیراهه بکشاند.
دو دیدگاه یاد شده در «تحلیل انگیزه» شخصیت های مورد اشاره از مرزبندی اخیرشان با فتنه ۸۸، تفاوت نظر جدی دارند و این «تفاوت» چیزی در حد «تضاد» است. گروه اول، مرزبندی اخیر را فقط یک «تاکتیک» می داند و گروه دوم، آن را بازگشت واقعی از خطای ۱۸ ماهه تلقی می کند. مطابق نظر اول، مرزبندی شخصیت های تاکنون خاموش، یک ترفند است که پذیرفتنی نیست و نباید فریب آن را خورد و براساس نظر دوم؛ مرزبندی یاد شده نشانه بازگشت آنان است و بایستی با خوش بینی به آن نگریست و نتیجه برخاسته از این خوشبینی را نیز پذیرفت.
تا اینجا دو دیدگاه کاملاً متضاد درباره «انگیزه» شخصیت های یاد شده از مرزبندی اخیر آنان در میان است، اما، آیا دو دیدگاه متضاد می توانند در مرحله «چگونگی برخورد» با یکدیگر نزدیک شده و به نتیجه واحدی برسند؟

۳- «اپوزیسیون» یا «جریان مخالف» در فرهنگ سیاسی، تعریف مشخص و شناخته شده ای دارد و به یک یا چند گروه و حزب سیاسی گفته می شود که در چارچوب قانون اساسی و مرزهای تعریف شده یک نظام حکومتی فعالیت می کنند و مخالفت آنها، یعنی آنچه باعث می شود که «اپوزیسیون» نامیده شوند، از نوع مخالفت با فلان حزب یا گروه و جمعیت سیاسی است که قوه مجریه یا مقننه را در اختیار دارند. تمامی نظام های حکومتی «مردم سالار» حضور «اپوزیسیون» با تعریف یاد شده که در همه جای دنیا «پذیرفته شده» نیز هست را می پذیرند و جمهوری اسلامی ایران به گواهی تاریخ ۳۲ ساله آن در این زمینه سرآمد و پرچمدار تمامی نظام های حکومتی دنیاست. و طی سه دهه گذشته بارها قوه مجریه و مقننه میان احزاب و گروه های سیاسی درون نظام که سلیقه های سیاسی و اجرایی متفاوت و گاه متضادی داشته اند دست به دست شده است و می شود.
و اما، حزب و گروهی که در چارچوب قانون اساسی و مرزهای تعریف شده یک نظام حکومتی فعالیت نمی کند و اهداف خود را بیرون از این دایره تعریف کرده و به سوی آن حرکت می کند، «اپوزیسیون» به مفهوم رایج و شناخته شده آن در فرهنگ سیاسی و روال پذیرفته شده در دنیای امروز – و دیروز- نیست.
این دسته از احزاب و گروه ها را در همه جای دنیا، «برانداز» می نامند و در هیچ کشوری نه فقط به آنها اجازه فعالیت نمی دهند، بلکه به شدت و بدون کمترین ملاحظه آنها را سرکوب می کنند و این سرکوب را به حق، دفاع از مردم و منافع ملی کشور خویش می نامند.
«اصلاحات» یا «رفرم -REFORM» نیز اینگونه است و گروه های اصلاح طلب در چارچوب تعریف شده یک نظام حکومتی فعالیت کرده و هنجار دادن به ناهنجاری ها و سامان بخشیدن به نابسامانی ها را دنبال می کنند ولی اگر جریانی در پوشش «اصلاحات»، اهداف خود را بیرون از دایره نظام تعریف کرده و دنبال کند، در همه جای دنیا به عنوان جریان «برانداز» شناخته شده و حاکمیت ها برای حفظ منافع ملی و دفاع از مردم به سرکوب آنها روی می آورند.

۴- با توجه به تعریف یاد شده از «اپوزیسیون»، جریان فتنه برخلاف آنچه که مقامات و رسانه های بیگانه و مخصوصاً مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس ادعا می کنند «اپوزیسیون» نبوده بلکه جریانی تحت مدیریت بیرونی و ستون پنجم داخلی نظام بود که با هدف کودتای – به زعم خودشان- نرم علیه اسلام و انقلاب تدارک شده و با حمایت آشکار و همه جانبه مالی، سیاسی، تبلیغاتی و اطلاعاتی دشمنان بیرونی به میدان فرستاده شده بود. این واقعیت به اندازه ای آشکار و بی پرده است که درک آن برای کندذهن ترین افراد نیز به آسانی امکان پذیر بوده و هست. بنابراین چگونه می توان پذیرفت برخی از شخصیت های سیاسی با سابقه که سه دهه در پست های کلیدی و حساس نظام حضور فعال داشته اند، این نکته بسیار بدیهی را درک نکرده و بعد از گذشت ۱۸ ماه به درک آن رسیده اند؟! از این زاویه باید به گروه اول حق داد که مرزبندی اخیر شخصیت های مورد اشاره را «تاکتیکی» تلقی کنند و نسبت به عواقب آن نگران بوده و این مرزبندی را از جنس همان سکوت غیرقابل توجیه ارزیابی کنند.

۵- و اما، توبه واقعی خطاکاران هم واقعیت غیرقابل انکاری است که در چرخه تاریخ- چه گذشته و چه معاصر- نمونه های درخور توجهی دارد و در آموزه های اسلامی- و همه ادیان الهی- نیز به آن سفارش اکید شده است، بنابراین دیدگاه دوم درباره انگیزه شخصیت های یاد شده را نمی توان به آسانی رد کرده و نادیده گرفت، مخصوصاً آن که در اسلام، نفی توبه و پرهیز از پذیرش عذر تقصیر خطاکاران به شدت نهی شده است.
از این زاویه، باید به صاحبان دیدگاه دوم نیز حق داد که وقتی مرزبندی شخصیت های یاد شده را می بینند، استقبال از بازگشت آنان را ضروری بدانند. طیف دوم بر این باورند که اگر مرزبندی مورد اشاره آنگونه که طیف اول معتقد است، تاکتیکی باشد، این تاکتیک در ادامه راه نمی تواند دوام بیاورد بنابراین پذیرش آن نه فقط زیانی ندارد، بلکه دندان طمع دشمنان بیرونی را هم کند می کند.
گفتنی است مرزبندی شخصیت های یاد شده عصبانیت محسوس و اعلام شده دشمنان بیرونی را در پی داشته است تا آنجا که این مرزبندی را یکی از دستاوردهای روز ۲۵ بهمن ماه برای جمهوری اسلامی ایران نامیده و در تحلیل های خود آورده اند «حرکت ۲۵ بهمن ماه عرصه سیاسی ایران را از سه قطب موافقان نظام، مخالفان نظام و قطب خاکستری(!) به دو قطب موافق و مخالف تبدیل کرد و کسانی که ماهیتاً دلبسته نظام هستند بایستی حضور در یکی از دو قطب موافق و مخالف را می پذیرفتند و بسیار طبیعی بود که قطب موافق را انتخاب کنند.»

۶- و اما، اکنون نوبت پرداختن به مقوله دوم، یعنی «چگونگی برخورد» است و این که آیا دو دیدگاه متفاوت یاد شده درباره «انگیزه مرزبندی» می توانند در «چگونگی برخورد» نظر و نگاه واحد و مشترکی داشته باشند؟ پاسخ این سؤال «مثبت» است و آن، این که شخصیت های یاد شده نباید از این پس در پست های کلیدی و حساس نظام که با انتخاب مردم واگذار می شود به کار گرفته شوند. این «راه کار» و «چگونگی برخورد» ضمن آن که با هیچ یک از دو دیدگاه مورد اشاره مغایرت و منافاتی ندارد، دغدغه ها و نگرانی های به حق مردمی که طی ۱۸ ماه گذشته با بصیرت مثال زدنی و هوشیاری و از خودگذشتگی در برابر فتنه همه جانبه مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس و تمامی گروهها و احزاب ضدانقلاب
و منافق داخلی و خارجی ایستاده اند را نیز برطرف می سازد.
و البته در واگذاری مسئولیت های انتصابی، حکمت ها و مصالحی است که علاوه بر باورهای دینی تجربیات ۳ دهه اخیر هم بر حکیمانه بودن آن گواهی می دهد و این فقره در سیره معصومین علیهم السلام نیز بارها دیده شده است.

…..  …………    ………..  ……………  ……………..  ……………..  …………….

پ ن: امام خمینی:بهره ای نبردم جز تأسف بر قصور و تقصیر بر ایام گذشته که توانایی خودسازی داشتم و حسرت ندامت در روزگار پیری که دستم تهی و بارم سنگین

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *