رباب عروس بانوی خلقت

عروسِ خانه ی زهرا که لاله میکاری       سپیده سر زده أما هنوز بیداری

هرآنچه رفت به غارت که بر نمی گردد      نمی شود که زگهواره چشم برداری

زلای لایی نیمه شب تو معلوم است      که در خیال همان روزهای غمباری

دو دست خالی خود را تکان مده هرشب     مگر که در بغلت شیر خواره ای داری؟

هنوز باور این غم برای تو سخت است     که روی نیزه علی را به خواب بسپاری

…………

تیر آمد و از خانه بی آب پرش داد    یک فاصله بین گلوگاه وسرش داد

میخواست که از بین گلویش بکشد تیر    آن قفل سه شعبه چقدر دردسرش داد

 

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *